این اقدام که برخی آن را تلاشی برای جلب توجه و افزایش لایک میدانند، موجی از واکنشهای تند را در شبکههای اجتماعی و میان کارشناسان ادبی به دنبال داشت تا آنجا که قوه قضاییه نیز وارد میدان شد و از تشکیل پرونده برای زینب موسوی خبر دارد. این اتفاقات بحث آزادی بیان را دوباره داغ کرده است. اما آیا واقعاً اینجا بحث بر سر آزادی بیان است؟ به نظر من نگارنده خیر.
آزادی بیان به معنای حق هر فرد برای بیان نظرات و حتی طنز خود بدون ترس از سرکوب است، اما این آزادی با مسئولیتپذیری همراه است. شاهنامه، بهعنوان گنجینهای از هویت و فرهنگ ایرانی، نمادی فراتر از یک متن ادبی است؛ آن را میتوان شناسنامهای برای زبان و تاریخ ما دانست. شوخی با چنین نمادی، آن هم با زبانی که بیشتر به فحاشی و بیادبی میماند تا طنز، نه تنها ارزشهای فرهنگی را زیر سؤال میبرد، بلکه به جای ترویج دیالوگ، خشم و تفرقه را دامن میزند.
مشکل اصلی اینجا آزادی بیان نیست؛ مشکل کنترل کلام و بیان است.کنترل کلام یعنی آگاهی از تأثیر کلماتمان بر جامعه و انتخاب زبانی که به جای تخریب، به غنای فرهنگی بیفزاید.
زینب موسوی با این اجرا، به جای استفاده از طنز برای نقد سازنده، به سمت بیحرمتی و تحریک احساسات عمومی رفته است. اینجاست که بحث آزادی بیان بهانهای میشود برای توجیه رفتارهایی که بیشتر به دنبال جنجال و دیده شدن هستند تا خلق ارزش.
آزادی بیان نباید به ابزاری برای بیتوجهی به میراث جمعی و احساسات مردم تبدیل شود.در نهایت، این جنجال نشان میدهد که جامعه ما هنوز در حال یافتن تعادل بین حق بیان و احترام به ارزشهاست. شاید بهتر باشد به جای متهم کردن یکدیگر به محدودیت، روی چارچوبهایی برای طنزپردازی فکر کنیم که هم خلاقیت را حفظ کند و هم به ریشههای فرهنگیمان آسیب نزند.




















