با اینحال، هنوز یک اجرای کامل و شاهکار از آن ارائه نشده و تنها دلیلش هم، غیرمسیحی و یهودینبودن کارگردانهای ایرانی است که با زیرِسطرهای متن بکت – که کاملاً الهیاتی است – آشنا نیستند و نمیدانند شکلِ بهتر و کاملتر این اجرا چه میتواند باشد.
بااینحال، اجرای امیرحسین جوانی برجستگیهای قابلتوجهی دارد که در ادامه به آنها میپردازیم:
۱. انتخاب بازیگران، بهویژه حمید رحیمی در نقش ولادیمیر، عالی است. این بازیگر توانمند و خلاق، اینبار در عالیترین سطح، با ریزهکاری و تکنیکهای درست، ولادیمیر را بازی میکند.
حمید رحیمی یکی از تکنیکیترین بازیگران تئاتر است که در کارهای بسیار، حضور خلاق و پررنگی داشته و نمایش در انتظار گودو یکی از بهترین نمونههای بازی اوست. او ژستهای شاعرانهای را برای پیدایش و نمود این نقش ارائه میکند و ما را متوجه وجوه درونیتر این شخصیت ممتاز میسازد.
با آنکه ولادیمیر و استراگون دو شخصیت ولگرد و آسمانجل هستند، اما رحیمی به اقتضای نقش و با نفوذ در زیرِسطرها، معصومیت و مظلومیت این آدم را برجسته میسازد و در واقع پردازش بهینهای از نقش ارائه میکند و ما را دچار حیرت میسازد. بهویژه در جایی که ترانهای را چندینبار تکرار میکند و در کل، دانایی و خردِ شهودیاش در برخورد با استراگون و دیگران بهشکل بارزی نمود مییابد. این در نگاه، میمیکها و ژستهایش نیز مشهود است و لحن شاعرانه در صدا و رفتارش بهسادگی تمام موج میزند.
۲. امیرمحمد رفیعخواه در نقش استراگون میکوشد همپای ولادیمیر، شور و حال یک مجنون و ولگرد را نمایان سازد و گاه در زیرِسطرها بر درد و رنجِ پنهانِ نقش تأکید ورزد. او همچنین به ژستهای شاعرانه بها میدهد و لحظههایی از بازیاش ما را متحیر میسازد.
۳. تاکنون در ایران، بهترین پوتزو و لاکی را محمد جوزی و مهدی بجستانی در اجرای وحید رهبانی (سال ۱۳۷۷) ارائه کردهاند؛ زیرا چاقی پوتزو و لاغری لاکی، بهترین دلیل برای چنین گزینشی بود و این دو بازیگر نیز از چنین فیزیکی برخوردار بودند.
اما در کار امیرحسین جوانی، مجتبی بیات در نقش پوتزو و عارف عباسی در نقش لاکی این چاقی و لاغری را ندارند، ولی با اتکای به بازی تکنیکی و تا حدی شاعرانه، کوشیدهاند آن کمبود را جبران کنند و در عین حال باور نقش را دنبال میکنند. شاید اگر آن فیزیک و برخورد دقیق بدنی وجود داشت، ما زودتر به مرحلهی باورمندی میرسیدیم.
۴. مسیحا ذبیحی در نقش «بچه» همان است که باید باشد. دقیقاً این نقش را باید کودکی با چنین سنوسال و رفتار و گفتاری ایفا کند تا باورپذیر شود. او از طرف یک بزرگتر حامل پیامی بهظاهر پیشپاافتاده و در واقع مهم است که کلیت در انتظار گودو بر آن استوار است.
انتظاری که بیفرجام است و «بچه» با چهرهی معصوم و پاک خود، کارکرد پیامآوریاش را بهدرستی بازی میکند و بخشی از معنای پنهان نمایش را به چالش میکشد. این گزینش، نشان از دقت کارگردان جوانی دارد که در انتخاب نقشها و هدایتشان کوشیده است.
۵. نور، عنصر عمده و تعیینکننده در روشنا بخشیدن به عمق معنای موجود در در انتظار گودو است. ما باید بدانیم که نور در تاریکی مفهوم خود را مییابد. در این روز و شبِ تکرارشونده و انتظارِ سرانجامنیافته، روشناییِ مفهومی متجلی است که گاه سایهروشنها ما را از اصل ماجرا دور میسازند و در واقع میخواهند به «انتظار» شکل ببخشند و ما را از ملال بیرون آورند.
۶. در انتظار گودو یک کمدیتراژدی است؛ اگر این دو وجه درنیاید و تنها یکسویه متبلور شود، انگار نکتهای اساسی در اجرای آن نفی شده است. اما امیرحسین جوانی روی محور مشخصی هر دو را همزمان پیش میبرد و به ضربآهنگ درست و تکاندهندهای در تماشای اثر دست مییابد.
۷. در انتظار گودو نیازمند درنگ و توجه است. اگر اجرایی چنین باشد، حتماً بخشی از کامیابی را طی کرده و دیده شده است. البته میزان دریافت و نفوذ در معنای ژرف آن، نیازمند درک زیرِسطرهای متن بکت است؛ متنی که کمتر کارگردانی تا عمق وجودیاش نفوذ میکند.
ما در اجرای جوانی با حوصله و دقت پای کار نشستهایم و از دیدنش لذت بردهایم؛ و تئاتر، جز این هم نیست!




















