ایران و اسرائیل مانند دو کشتی سنگین در دریای متلاطم خاورمیانهاند. هر حرکت کوچک میتواند تعادل شکننده را به هم بزند. این رقابت تنها درباره قدرت نیست؛ درباره بقا، بازدارندگی و مدیریت بحرانهای ناگهانی است.
در نگاه رئالیسم تهاجمی، جهان آنارشیک است و هیچ تضمینی برای امنیت وجود ندارد. هدف اصلی دولتها بقا و حفظ قدرت نسبی است و آنها تلاش میکنند از هژمونی رقیب جلوگیری کنند. تصمیمات نظامی تابع توزیع قدرت، جغرافیا و فرصتهای کوتاهمدت است.

ایران با شبکه متحدان منطقهای، توان موشکی و ظرفیت بالقوه هستهای تلاش میکند بازدارندگی غیرخطی ایجاد کند. اسرائیل نیز با برتری تکنولوژیک و حمایت آمریکا، به دنبال حفظ آزادی عمل و مهار هژمونی ایران است. رقابت آنها به حوزههای موشکی، پهپادی، سایبری و نیابتی منتقل شده و بازدارندگی هستهای ضمنی مانع جنگ تمامعیار میشود.
محتملترین سناریو، ادامه تعادل خصمانه است؛ درگیری شدید نیابتی و سایبری بدون جنگ مستقیم. در صورت رخداد یک شوک بزرگ یا فعال شدن پنجره فرصت کوتاه، ممکن است جنگ محدود مستقیم رخ دهد، که شامل تبادل موشکی یا پهپادی کوتاهمدت خواهد بود. سناریوی جنگ منطقهای چندجبههای کماحتمال است، اما در صورت فعال شدن، با هزینههای بسیار بالا همراه خواهد بود.
نشانههای آغاز بحران شدید شامل: حمله به زیرساختهای حیاتی یا ترور مقام ارشد، تغییر غیرعادی آرایش نظامی و آمادهباش، افزایش رهگیریهای موشکی یا پهپادی، عبور از خطوط قرمز هستهای، تغییر ناگهانی در حمایت قدرتهای خارجی و گفتمان تهدید مستقیم است.
هزینههای انسانی و اقتصادی بسیار بالا و بازدارندگی هستهای ضمنی، سقف جنگ مستقیم را تعیین میکنند. طرفین ترجیح میدهند قدرت نسبی خود را با درگیری محدود، تنبیه و فرسایش تدریجی حفظ کنند.
ایران باید بر مدیریت واکنشها و حفظ بازدارندگی تمرکز کند، اسرائیل نیز به ادامه سیاست جنگ بین جنگها نیاز دارد. برای منطقه، این رقابت میتواند چرخهای طولانی از تنشهای مداوم و غیرقابل پیشبینی ایجاد کند.
ایران و اسرائیل در این دریای متلاطم همواره در لبه انفجار حرکت میکنند. جنگ مستقیم در کوتاهمدت بعید است، اما درگیریهای نیابتی و زیرآستانه ادامه خواهد داشت. تنها رخداد شوکزا یا پنجره فرصت کوتاه میتواند این تعادل شکننده را بر هم زند.




















